همیار

همیار

همیار

همیار

کتاب خاطرات کامرون یک ماه قبل از برگزیت

به نقل از بوکسلر، کتاب خاطرات دیوید کامرون نخست وزیر سابق بریتانیا که توسط خودش نوشته شده است با عنوان «برای ثبت» قرار است تابستان امسال در ماه سپتامبر از سوی انتشارات هارپرکالینز وارد بازار شود. کالینز گفته است بخشی از درآمد این کتاب به امور خیریه اختصاص خواهد یافت.
  به گفته انتشارات هارپرکالینز خاطرات نخست وزیر سابق 19 سپتامبر سال جاری وارد بازار کتاب انگلیس می‌شود. این تاریخ 10 روز قبل از کنفرانس سالانه حزب محافظه‌کار و یک ماه قبل از برگزیت است. کتاب 24 سپتامبر توسط هارپرکالینز آمریکا وارد بازار کتاب این کشور خواهد شد.

نیم ساعت بعد



Dursleys اغلب در مورد هری چنین صحبت کرد، اما هر چند که او وجود ندارد - یا به جای آن، به طوری که او چیزی بسیار تند و زننده است که نمی تواند آنها را درک کند، مانند یک شلنگ.

"چه چیزی در مورد آنچه که - نام او، دوست شما - یون؟"

"در تعطیلات در میرورکا،" عمه پتونیا را گرفتار کرد.

هری با امیدوار بود (شما می توانید تماشا کنید که او در تلویزیون برای تغییر نیاز دارد و شاید حتی در رایانه دانلی).

عمه پتونیا به نظر می رسد مثل یک لیمو بلعیده است.

"بیا برگشت و خانه را در ویرانه ها پیدا کنید؟" او مارمولک شد.

هری گفت: "من نمی خواهم خانه را منفجر کنم، اما آنها گوش نکردند.

"به نظر می رسید ما می توانستیم او را به باغ وحش ببریم،" عمه پتونیا به آرامی گفت: "... و او را در ماشین بگذار. ... "

"این جدید است، او تنها در آن نشسته است. ... "

دادلی با صدای بلند گریه کرد. در واقع، او واقعا گریه نمی کرد - او گریه کرد - اما او می دانست که اگر او چهره خود را پیچ و تاب دهد، مادرش او را هر چیزی که او می خواست.

"" Dinky Duddydums، گریه نکنید، مومیایی اجازه نخواهد داد که روز خاصی را از بین ببرد! "گریه کرد، دستانش را دراز میکرد.

"من ... نمیخواهم ... او ... تو باید بیا!" دادلی فریاد زد: "بین طوفان بزرگ و وانمود می کنم." "او همیشه sp همه چیز را خراب می کند!" او هری را شانه تند و زننده از طریق شکاف در آغوش مادرش شلیک کرد.



فقط پس از آن، مفت زنگ زد - "اوه، خدای مهربان، آنها دوباره در اینجا گفت:" عمه گل اطلسی دیوانه وار - و لحظه ای بعد، بهترین دوست دادلی، بعضا Polkiss، در با مادرش راه می رفت. پیرز پسری با پوست چهره ای مانند موش بود. هی چیز معمولی کسی که اسلحه های مردم را پشت سر خود نگه داشته است، در حالی که دادی آنها را می کشد. دادلی متوقف شد و تظاهر به گریه در یک بار.

نیم ساعت بعد، هری، که می تواند شانس خود را باور نمی کنم که در پشت ماشین دورسلی با فرود هواپیما و دادلی، در راه به باغ وحش برای اولین بار در زندگی خود نشسته است. عمو ونون هری را کنار گذاشته بود. عمه و عمه اش به فکر چیز دیگری برای انجام دادن با او نبودند.

یارشاطر

استادان دوره لیسانس شما چه کسانی بودند؟
در دوره لیسانس استادانی چون معین، صفا، خطیبی، محمدی ـ استاد عربی که از استادان خیلی برجسته بود ـ خانلری، پورداود و یارشاطر داشتم که اخیرا فوت کرد، گفتم تنها استاد زنده ما یارشاطر بود که ایشان هم فوت کرد، سعید نفیسی، صادق کیا، محمد مقدم و... همه‌ این‌ها استادان درجه اول بودند.
 
آن زمان دوره فوق لیسانس بود یا خیر؟
بعد از دوره لیسانس، به دوره دکتری آمدم -آن زمان فوق لیسانس نبود- استادان ما در این دوره مرحوم میرزا عبدالله قریب بود، کلیله و دمنه را تدریس می‌کرد، استاد مدرس رضوی بود، سنایی تدریس می‌کرد، فروزانفر، همایی، البته موقعی که درس ما تمام شد یعنی شهادت‌نامه‌ها را بر زبان راندیم، به ما ورقه‌ای دادند -که هنوز دارم- از رساله دفاع می‌کردیم و مدرک دکتری می‌دادند، واحد درسی نداشتیم. در دوره دکتری همه این استادان -جز معین و صفا و خطیبی- بودند.

برو ادبیات بخوان

پدرم -خدا رحمت کند- خیلی من را نصیحت کرد و گفت که کسی پیش دکتر زن نمی‌آید (مراجعه نمی‌کند) بی‌خودی طب نخوان، برو ادبیات بخوان ببین پروین اعتصامی‌ چه شأن و مقامی‌ دارد و حرف‌هایی از این قبیل. پدرم آرزو داشت که من پروین اعتصامی ‌بشوم ولی نشدم، به هر حال ما در سال 1330 به دانشکده ادبیات دانشگاه تهران آمدیم و شاهد آن جدال‌ها و اتفاقات مختلف بودیم. اتفاقا خیلی دوران پرهیجانی بود، یعنی دو ساعت کلاس می‌رفتیم، چهار ساعت در حیاط دانشگاه شاهد جنجال بین توده‌ای‌ها و مصدقی‌ها و نیروی سوم و نمی‌دانم طرفدار بقایی و خلیل ملکی و ... بودیم. خیلی خیلی دوره باصفایی بود و ما بچه‌های شیطان در آن ساعتی که به علت جنجال و جدال کلاس تشکیل نمی‌شد تفریح می‌کردیم. استادان خیلی بنامی ‌داشتیم یعنی همه از بزرگان بودند. الان باید دریغ و افسوس بخوریم که به جای آن استادان، یکی مثل من بیاید اینجا و شما باعنوان استاد تراز اول بخواهید خاطرات او را یادداشت کنید.

شناساندن ادبیات ترکیه

من فکر می‌کنم کم‌کم هم کتاب‌ها و هم مترجمین از یک غربالی می‌گذرند و در نهایت اتفاقی که باید، رخ می‌دهد. بعد از مدتی مردم مترجمین و میزان دقت‌آن‌ها را می‌شناسند، به ناشر هم توجه می‌کنند و امیدوارم در دراز مدت به نتایج خوبی برسیم.

وی درباره برنامه‌هایی که در دانشگاه الزهرا برای شناساندن ادبیات ترکیه انجام شد گفت: من هم در این برنامه شرکت داشتم. این اتفاق خوبی است که هم در ایران و هم در ترکیه چنین ارتباط‌هایی برقرار می‌شود. یعنی ایرانیان سعی می‌کنند نویسندگان ترکی را دعوت کنند و با ادبیات آن‌ها و کشورشان آشنا شوند. زمانی که محققین، اساتید دانشگاه و پژوهشگران در این برنامه‌ها حضور پیدا می‌کنند ممکن است بتوانند یک خط فکری هم ایجاد کنند.

او ادامه داد: همچنین این افراد با حضور در این برنامه‌ها می‌توانند کمک کنند که مثلا آثار نویسنده‌های کلاسیک یا نویسنده‌هایی که در دوره قبل بودند را معرفی ‌کنند و درباره ادبیات معاصرشان بیشتر صحبت ‌کنند؛ در نتیجه گستردگی تفکر به وجود می‌آید. از طرفی هم ما نیز به این کشور سفر می‌کنیم، به عنوان مثال چندی پیش من در یک فستیوال ادبی با نام «استانبول در ادبیات» در کشور ترکیه شرکت کردم که در آن مجله‌ای منتشر شد و  مقاله‌ای هم از من در آن منتشر شده بود‌.